Sunday, September 2, 2007

My dreams


Visions from a dying brain....

Saturday, September 1, 2007

Executive MBA

می رم مدرسه، می رم مدرسه
جیبام پر از فندق و پسته
....

Wednesday, August 29, 2007

Dream of californication...

Thursday, August 23, 2007

A Short Film About Killing

اثری از کیشلوفسکی، محصول 1988، ساخت کشور لهستان
باشکوه مثل همه آثاری که تا کنون از این کارگردان دیده ام. موسیقی جذاب و گیرا که البته گاهی هیجان صحنه ها را بیش از حد بزرگنمایی می کند. سه ماجرای همزمان که به تدریج ارتباطشان با هم بر بیننده آشکار می شود: جوانی که در شهر پرسه می زند و منتظر فرصتی مناسب برای سوار شدن به تاکسی است، وکیلی تازه کار که در مصاحبه استخدامی موفق می شود، و یک راننده تاکسی میانسال که مشغول شستن تاکسی خود در گوشه ای از شهر و نزدیک یک سبزی فروشی است. وکیل به اتفاق همسر / دوسب دخترش در کافه ای موفقیت خود را با نوشیدن فنجانی قهوه جشن می گیرد که جوان خیابانگرد در آن قهوه می نوشد. راننده تاکسی به دختر کارگر سبزی فروشی متلک می گوید. همان دختر دوست دخترجوان منتظر تاکسی است. در همان محل مجاور سبزی فروشی راننده تاکسی زن و مردی را که به شدت سردشان است قال می گذارد. در نزدیکی کافه ای که وکیل جوان و همسرش و جوان بیکار قهوه نوشیده اند، باز این راننده تاکسی است که مردی بیمار را سوار نمی کند و در نهایت جوان خیابانگرد سوار تاکسی می شود. جوان او را به محلی خلوت راهنمایی می کند و در نهایت او را می کشد. در لحظه آخر که دارد با سنگ به سر پوشیده در پتوی راننده تاکسی می کوبد صدای التماس راننده تاکسی را می شنود. در این لحظات می توان هراس و اضطراب را در چهره جوان قاتل مشاهده کرد. هدف او از این قتل سرقت خودروی راننده میانسال است تا با آن دوست دخترش (همان که راننده مقتول به آن متلک گفته است) را به جایی که می خواسته ببرد. دخترک خودرو را از روی شیطانکی که از شیشه جلو آویزان است می شناسد و او را لو می دهد. در دادگاه وکالت قاتل به عهده وکیل جوانی است که در کافه او را دیده است. اما کاری از پیش نمی برد. متهم محکوم به مرگ می شود. وکیل عذاب وجدان دارد. محکوم می خواهد که پیش از اعدام وکیل را ببیند و در آن دیدار از وضعیت زندگی خانوادگی نابسامان و مرگ خواهر عزیزش در سانحه تصادف با تراکتوری که رانندگی آن را دوست مست جوان رقم زده است سخن می گوید. در نهایت جوان 21 ساله قاتل به دار مجازات آویخته می شود. اما.....
آیا او مستحق این مجازات است؟ آیا شرایط محیطی و خانوادگی بی سامان در این قتل بی تقصیرند؟ آیا راننده تاکسی با رفتار خود -سهوا"- در زمان نامناسب به مکان نامناسب نرفته است؟ آیا او خود را در معرض کشته شدن قرار نداده است؟ آیا این راننده چشم چران و بد ذات که به وظیفه شغلی که هیچ، به وظیفه انسانی خود هم عمل نمی کرده و در سرما مردم را مورد استهزا و آزار قرار می داده است لایق چنین مرگ دردناکی نبوده است؟ آیا ارزش و / یا جان این دو انسان با هم برابر است؟ آیا مجازات اعدام بدون در نظر گرفتن شرایط روانی و تربیتی محکوم (یا حتی با توجه به این موارد) منصفانه یا عادلانه است؟ یا به قول وکیل جوان در زمان انجام مصاحبه استخدامی آیا انجام مجازات سنگین از روی دادن دوباره جرم در آینده توسط شخص محکوم یا سایر اشخاص پیشگیری می کند؟

Wednesday, August 8, 2007

هجوم دوباره مرگ

آخرین اثر ژوزه ساراماگو که در سال 2006 نوشته شده و در پائیز 85 ترجمه فارسی آن توسط نشر نی نگار به تبع رسیده است. کار ترجمه را آقای کیومرث پارسای انجام داده است. ترجمه نسیتا" خوب است هر چند که خالی از اشکال هم نیست. شکل گیری و روند داستان مطابق همان روش همیشگی آثار قبلی ساراماگو است. بروز یک اتفاق غیر عادی، ضرباهنگ تند پیامدهای خارق العاده و آغاز یک ماجرای پیچیده که تا انتهای داستان ادامه دارد، با نزدیک شدن به داستان اصلی (که اتفاقا" در این کتاب کمرنگتر از سایر آثار ساراماگو است) ریتم کندتر و جزئیات صحنه ها واضح تر می شود. در نهایت داستان اصلی و کل کتاب به شکلی جالب (و باز هم غیر منتظره) به پایان می رسد، هر چند که تکلیف شخصیتهای معدود داستان کاملا" مشخص نیست و بر خلاف داستانهای اینچنینی خواننده تا حدودی معلق باقی می ماند. حجم کتاب کم است و مطالعه آن را به علاقه مندان توصیه می کنم. ( آخه کی دیده که مطالعه کتابی رو به افراد بی علاقه توصیه کنن؟) پایان کتاب با این جمله است: "روز بعد، کسی نمرد." دوست داشتمش

احصاییه

"در ایران آمار مثل مایوی دو تکه است، همه چیز را نشان می دهد، بجز چیزهای اصلی را."
امیر عباس هویدا

Saturday, July 28, 2007

آری، چنین است

چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می بافت
ولی به فکر پریدن بود
...

Tuesday, July 17, 2007

جهان سوم

روزی در آخر ساعت درس دانشجو ی دکترای نروژی سوالی مطرح کرد: "استاد شما که از جهان سوم می آیید بگویید جهان سوم کجاست؟" فقط چند دقیقه به پایان کلاس مانده بود من در جواب مطلبی را فی البداهه گفتم که هر روز به آن اعتقاد بیشتری پیدا می کنم به آن دانشجو گفتم:جهان سوم جایست که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند خانه اش خراب میشود و هر کس که بخواهد خانه اش آباد باشد باید که در تخریب مملکتش بکوشد
پروفسور حسابی

Wednesday, July 4, 2007

دادخواهی

خواهم شوم به میکده گریان و دادخواه....

Friday, June 29, 2007

ای بی ادب

مجری برنامه گفت: "در پی اعلام ناگهانی اعمال سهمیه بندی بنزین، مردم معترض در پمپ های بنزین تجمع کرده و شعار دادند توپ تانک فشفشه، رئیس جمهور باید بره"

اگه گفتی کجای این بی ادبی بود؟

Thursday, June 14, 2007

صبحگاهان

تا دم از شام سر زلف سیاهت نزند
با صبا گفت و شنودم سحری نیست که نیست

Sunday, June 3, 2007

زنگ تفریح

این را ببینید و بخندید / بگریید

Erteholiday

تا چند ساعت دیگه می رم اهواز. شرکت در دو مراسم عزاداری و دو جلسه سنگین کاری. به این می گن ارتحالیدی

Friday, May 18, 2007

بيست و پنجم اسفند ماه 85، سحرگاه، سمند زرد رنگ، فرودگاه امام، مسلمانان هندي زائر مشهد، كنترل گذرنامه، كيك شكلاتي، هواپيماي ايرباس ماهان، 3 ساعت پرواز، 1 ساعت انتظار براي اجازه فرود، فرودگاه دهلي، انتظار طولاني براي گرفتن چمدان، فروشگاه هاي كوچك، ميزبان مودب و خوش پوش، كت و شلوار مشكي، پيراهن سفيد و كراوات؛ سرخرنگ با فيلهاي زرد، ماشين ساخت هندوستان كه تاتا ناميده شده است، رانندهء ميانسال با سبيل خاكستري، طبيعت زيبا، خاك حاصلخيز، هتل مدرن در محله اي قديمي، اتاقهاي تميز ولي مرطوب، عطر زيزفون و عود آميخته با بوي تند ادرار، انگليسي با لهجهء غليظ هندي، تاكسي بنزيني، 250 روپيه، ميدان كناگت، مغازه هاي كوچك و بزرگ، دستفروشهاي متعدد، پيتزا هات، زنگ مخصوص و فرياد تشكر گارسونها، برگشت به هتل با توك توك (قارقولك)، فردا، گشت در شهر، درختهاي تحت حفاظت شهرداري، خودروهاي عمومي سي. ان. جي سوز، قطب منار، كاخ رياست جمهوري حكومت فدرالي، معبد تازه ساختف به رنگهاي زرد و قرمز بينهاين زيبا، ميدان جمهوري دهلي، زيارتگاه و بناي يادبود ماهاتما گاندي، شام در كي. اف. سي، فردا، معبد ساخته شده توسط معمار بهايي ايراني به شكل گل نيلوفر براي يوگا، بزرگراه ملي شماره 6، آگرا،آگراي زيبا، هتل مدرن، اتاق نمور زيرزمين در نزديكي استخر هتل، شام در رستوران هندي به همراه آبجوي هندي كينگ فيشر، خنده، خنده، خنده، فردا، تاج محل، نور كور كننده، مرمر سفيد، بناي ساخته شده به ياد عاشقي، به ياد معشوق درگذشته، پادشاه عاشق، پادشاه مجنون، پادشاه محبوس، پادشاه مرحوم، تاج محل سفيد كه ساخته شد، تاج محل سياه كه هرگز ساخته نشد، كاخ شاه، زندان شاه با پنجره مشرف به بناي تاج محل، شام در مك دونالد، از گوشت خبري نيست، مك دونالد فلافل مي فروشد، فردا، شهر فاتحپور سيكري، حركت به سوي جيپور، شهر شاهان، هتل بيسائو پالاس، كاخ ماهاراجه كه مبدل به هتل شده، طاووس، سنجاب، باغ، شب عيد است، مريض شده ام، داروخانه، قرص، رستوران با رقص هندي، شراب سفيد، هتل، 7 سين و شراب قرمز ترش شيراز، فردا، آمبرفورت، ايستگاه فيل سواري، پادشاهي كه براي تفريح حمام گرفتن زنان را ديد مي زند، كودكان مدرسه اي كه از دولت فدرال لباس و پول تو جيبي و غذا و شير مي گيرند، موزه ملي جيپور، جواهرفروشي هاي فاخر و جيب خالي ما، بازار، خريد، خنده، شادي، دهلي، بي پولي، تبديل ارز در فروشگاه بنتون، دو شام در يك شب، فرودگاه، خريد مشروب و آوردن در چمدان، فرودگاه امام، سمند زرد، خانه، هندوستان تمام، شمال، اهواز، تهران، كار، روزمرگي دوباره، چندباره
عكس ها را در فوتوبلاگ ببينيد

Sunday, May 13, 2007

عشق سرعت

هندوستان

ياد باد آن صحبت شبها كه با نوشين لبان
بحث سر عشق و ذكر حلقه عشاق بود

Thursday, May 10, 2007

Traffic Lights

You must not walk
When the light is
Red.
Remember that,
My son.
But I suppose
That it would
Be
All right
To
RUN!

-Uncle Shelby