اثری از کیشلوفسکی، محصول 1988، ساخت کشور لهستان
باشکوه مثل همه آثاری که تا کنون از این کارگردان دیده ام. موسیقی جذاب و گیرا که البته گاهی هیجان صحنه ها را بیش از حد بزرگنمایی می کند. سه ماجرای همزمان که به تدریج ارتباطشان با هم بر بیننده آشکار می شود: جوانی که در شهر پرسه می زند و منتظر فرصتی مناسب برای سوار شدن به تاکسی است، وکیلی تازه کار که در مصاحبه استخدامی موفق می شود، و یک راننده تاکسی میانسال که مشغول شستن تاکسی خود در گوشه ای از شهر و نزدیک یک سبزی فروشی است. وکیل به اتفاق همسر / دوسب دخترش در کافه ای موفقیت خود را با نوشیدن فنجانی قهوه جشن می گیرد که جوان خیابانگرد در آن قهوه می نوشد. راننده تاکسی به دختر کارگر سبزی فروشی متلک می گوید. همان دختر دوست دخترجوان منتظر تاکسی است. در همان محل مجاور سبزی فروشی راننده تاکسی زن و مردی را که به شدت سردشان است قال می گذارد. در نزدیکی کافه ای که وکیل جوان و همسرش و جوان بیکار قهوه نوشیده اند، باز این راننده تاکسی است که مردی بیمار را سوار نمی کند و در نهایت جوان خیابانگرد سوار تاکسی می شود. جوان او را به محلی خلوت راهنمایی می کند و در نهایت او را می کشد. در لحظه آخر که دارد با سنگ به سر پوشیده در پتوی راننده تاکسی می کوبد صدای التماس راننده تاکسی را می شنود. در این لحظات می توان هراس و اضطراب را در چهره جوان قاتل مشاهده کرد. هدف او از این قتل سرقت خودروی راننده میانسال است تا با آن دوست دخترش (همان که راننده مقتول به آن متلک گفته است) را به جایی که می خواسته ببرد. دخترک خودرو را از روی شیطانکی که از شیشه جلو آویزان است می شناسد و او را لو می دهد. در دادگاه وکالت قاتل به عهده وکیل جوانی است که در کافه او را دیده است. اما کاری از پیش نمی برد. متهم محکوم به مرگ می شود. وکیل عذاب وجدان دارد. محکوم می خواهد که پیش از اعدام وکیل را ببیند و در آن دیدار از وضعیت زندگی خانوادگی نابسامان و مرگ خواهر عزیزش در سانحه تصادف با تراکتوری که رانندگی آن را دوست مست جوان رقم زده است سخن می گوید. در نهایت جوان 21 ساله قاتل به دار مجازات آویخته می شود. اما.....
آیا او مستحق این مجازات است؟ آیا شرایط محیطی و خانوادگی بی سامان در این قتل بی تقصیرند؟ آیا راننده تاکسی با رفتار خود -سهوا"- در زمان نامناسب به مکان نامناسب نرفته است؟ آیا او خود را در معرض کشته شدن قرار نداده است؟ آیا این راننده چشم چران و بد ذات که به وظیفه شغلی که هیچ، به وظیفه انسانی خود هم عمل نمی کرده و در سرما مردم را مورد استهزا و آزار قرار می داده است لایق چنین مرگ دردناکی نبوده است؟ آیا ارزش و / یا جان این دو انسان با هم برابر است؟ آیا مجازات اعدام بدون در نظر گرفتن شرایط روانی و تربیتی محکوم (یا حتی با توجه به این موارد) منصفانه یا عادلانه است؟ یا به قول وکیل جوان در زمان انجام مصاحبه استخدامی آیا انجام مجازات سنگین از روی دادن دوباره جرم در آینده توسط شخص محکوم یا سایر اشخاص پیشگیری می کند؟