Monday, January 14, 2008

دی ماه 86

دوازده سال گذشت. دیپلمت را که گرفته بودم، پیش دانشگاهیت هم تمام. حرکت به سوی لیسانس ... و بالاتر شاید
هنگام که گریه می دهد ساز
این دود سرشت ابر بر پشت
هنگام که نیل چشم دریا
از خشم به روی میزند مشت
زان دیر سفر که رفت از من
غمزه زن و عشوه ساز داده
دارم به بهانه های مانوس
تصویری از او به بر گشاده
لیکن چه گریستن چه طوفان؟
خاموشی شبی است هر جه تنهاست
مردی در راه میزند نی
و آواش فسرده بر می اید
تنهای دگر منم که چشمم
طوفان سرشک می گشاید
...

3 comments:

Anonymous said...

تقدير چنين بود..
هي هي..

M said...

ببین من نزدیک دو هفته است هی میام این رو میخونم و هی نمی فهمم که چرا شناسه مفعولیت تو خط اول دوم شخصه.

Anonymous said...

والا ما هم با چنين مشگلي مواجه شديم
آخرش هم به حافظهء نداشته مان گير داده شد كه بسي حالمان را گرفت
پيشنهادم به شما اين است كه كامنت خود را پس گرفته و از هر گونه ادامه اين بحث خودداري نماييد
با تشكر
آنانيموس